فرستادهفرستاده، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

فرستاده ای از آسمان بی کران رحمت

ملموس ترین حال این روزهایم

شب و روز ندارد.. ایستاده و نشسته و خوابیده هم.. نهیبی که گاهی از درونم به من میزند، مفهوم مشهود و شهید و شهود را بیشتر برایم ملموس می کند. ... چقدر فضای نهیب فرشته ها خوب است. مثل فرشته های رقیب و عتید در سوره ق..  ... گاهی با خودم فکر می کنم که کودک، اصلا کودک نیست! بزرگی است در لباس کودکی. که مرا با فطرت خاک خورده ام مواجه می کند. چیزی شبیه همین نهیب جسمی، برایم رخ می دهد. و حتی این احساس را هم به تاییدی به نهیبی می فهماندم.. --- عالم البته اسباب است.
31 فروردين 1394

تیتر ندارم!

خدا کنه خدا محبت تنظیم شده و کنترل شده به بچه و دارایی هاش به آدم بده. آدم نمی دونه که واقعا.. آخرش چی میشه و چطوری عمل می کنه و چه طوری رقم می خوره! -- المال و البنون فتنۀ! ...
26 فروردين 1394

لباس... روز مادر...

این روزا که مامانم به خاطر من دیگه نمیتونه بره سر کمدش و لباسی که دوست داره رو تنش کنه... این روزها همه اش به مفهوم لباس فک می کنه.. لباس که فقط این نیست. لباس تقوا بهترین لباسه.. تنگی لباس ها نشون می ده که آدم باید ظرفیتش رو زیاد کنه. انقد که لباس های گشادی تنش بشه که از جنس ایمانه.. لباس اگه بزرگ باشه... لباس اگه از یه جنس دیگه باشه.. میشه کساء... پیامبر و امام و امام زاده توش جا می گیرن... میشه حدیثش کرد برای همه عالم.. اون وقت مادر وسیع ترین لباس دنیا تنشه... خودش لباس عالم می شه... ---- خدایا... ما رو به برکت ایام ولادت حضرت فاطمه، زیر کساء، شیعه کن... لباس تقوا تنمون کن... به برکت صلوات بر حضرت ما...
24 فروردين 1394

خاطرات عید من تا امروز

این روزها بیشتر از همیشه تکان می خورم گفته اند حوصله ندارم زیاد بیدار باشم. بیشتر اوقات خوابیده ام. اما خب ظاهرا خوابیده هم کلی ورجه وورجه دارم. دیگر آنکه کمتر مادرم را اذیت می کنم. به جز کمردردهای جزئی و گاهی تیرکشیدن هایی که امانش را می برد، کار دیگری باهاش ندارم این روزها که عید است و سال نو شده برای من فرقی ندارد. من فقط احساس می کنم که تنفس مادرم بهتر شده! اما گذشته از این مادرم گفته که فاطمیه است. و ماجرای فاطمیه را برایم تعریف کرده تازه بابا، مامان و من را برد به بیت رهبری. کلی هم خوش گذشت. سال تحویل را هم رفتیم حرم شاه عبدالعظیم ع. آنجا با محمد صادق و خاله و شوهر خاله ام بودیم. دلم برای مامان جونِ بابا هم تن...
10 فروردين 1394
1